كودكانههاي دخترم 3
كتاب مهمانهاي ناخوانده را براي اولين بار داشتم براش مي خوندم داستان شيرين و زيبايي كه همه ما دوستش داريم مامان : مادربزرگ مهربون تو خونهاش خوابيده بود بارون ميومد يه دفعه در خونه تق و تق و تق به صدا درومد در اينجا مامان صحنه داستان شبيهسازي مي كنه و ميره پشت در ورودي ساختمان و در ميزنه تق تق تق سرك ميكشه و ميگه من گنجيشك اشي مشي ام بارون مياد خيس شدم بيام تو خونتون مادربزرگ مهربون در اينجا پارميس بلند شد و بدو و بدو رفت .............................. مامان: پارميس داريم كتاب مي خونيم كجا ميري؟ چند ثانيه بعد پارميس با يك عدد دستمال كاغذي برگشته و تند و تند شروع ميكنه به خشك ...
نویسنده :
سارا
9:58
پارك ژوراسيك
زندگي يعني همين لبخند تو ....
دخترك عزيزم خيلي خوشحالم كه ميبينم ابرهاي خاكستري آسمانونت كنار رفتن و روزهات روشن و آفتابي شده وقتي صداي خنده ات توي خونه ميپيچه و از خوشحالي جيغ ميكشي دنيا مال من ميشه دخترم هميشه بخند و شاد باش (همينجوري) خلاصه اينكه تلاش هاي مامان مؤثر واقع شد و پارميس داره به روزهاي خوب قبل برميگرده اين روزا خيلي بيشتر از قبل با هم بازي كرديم و بدو بدو و جيغ و ...... (جوري كه با تذكر همسايه پاييني مواجه شديم: خانم صداي دويدن بچه خيلي مياد ..... بنده خدا نمي دونه كه نصف اين سر و صداها مال مامان بچه اس ) البته در اين بين حضور مهمانان دوست داشتنيمان تو خونه بي تاثير نبود دو تا فرشته ناز به همراه مادر&...
نویسنده :
سارا
19:53
اين روزاي ما
ا ين روزها اكثرا يه مكان مشخص براي گردش هاي شبانه داريم كه كلي به پارميس خوش ميگذره دوستهاي ناناز پيدا مي كنه بادكنك ميخره و كلي بازي ميكنه و يك مامان بي صبر و حوصله كه لباسهايي كه هنوز براي پارميس بزرگ هستند را مي خواد امتحان كنه ...
نویسنده :
سارا
14:26